بساط شعر و شرابم، به پا کنید مرا
هوای گریه ندارم رها کنید مرا
به خندههای من اینجا دخیل میبندند
خدا نکرده مبادا خدا کنید مرا...
شما که اول و آخر قرارتان این است
به زخم خنجر خود آشنا کنید مرا
اگر بناست نمکدان شکسته برگردید
به درد بیخبری مبتلا کنید مرا
کسی نمانده که زخمی به جان من نزدهست
خودم مقصرم از خود جدا کنید مرا
برای هرکه دلم را شکسته دلتنگم!
دلم گرفته رفیقان دعا کنید مرا
هوای گریه دوباره مرا بغل کردهست
بغل کنید مرا... یا رها کنید مرا....
((اهورا فروزان))